وی بیش از صد سفر به کربلا داشته و در این عرصه، شاید از رکوردداران باشد. بیتردید این گونه سفرهای معنوی نعمتی بزرگ و توفیقی کمنظیر است که شاید برای کمتر کسی اتفاق بیافتد.
گفتوگوی محمدرضا محقق خبرنگار خبرگزاری حوزه با این مداح پیشکسوت را در نخستین روز از ماه محرمالحرام میخوانیم.
* جناب آقای علیپور با سپاس از حضور شما؛ لطفا خودتان را مختصرا معرفی بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. حقیر اصغر پورفرحآبادی با نام مستعار «حسن عليپور» اما در میان مداحان و آشنایان به نام علیپور معروف میباشم.
به صورت ابتدایی و جزئی در سن 9سالگی وارد این فضا شدم، در آن زمان دستهجاتی راه میافتادند، جوانها و بچههای 8تا 16 ساله برای عزاداری به منزل مردم میرفتند در منازل و تکایا چادرمیزدند.
یادم هست اولین بار در حیاط خانه شروع به مداحی کردم، از همانجا بود که در محل، مورد تشویق قرار گرفتم، همسایهها با شنیدن مداحی من از پدرم خواستند تا مجلسی در منزل گرفته بعد از سخنرانی، روضه مجلس را من بخوانم.
کلاس ششم ابتدایی بودم که مداحی من مورد توجه مدیر مدرسه قرار گرفت، در ایام نوجوانی برایم جالب بود که در مدرسه از طرف مدیرم مورد تشویق قرار بگیرم. بعد به حوزه علمیه راه پیدا کردم و در مدرسه حضرت آیتالله گلپایگانی که در قدیم به خانه تولیت معروف بود، درس طلبگی می خواندم.
حوزههای علمیه در گذشته مثل مدارس فعلی بود، یعنی بچهها صف میکشیدند، مدیر مدرسه و برخی از اساتید نیز حضور داشتند قاری چند آیه از قرآن را میخواند بعد هم اگر مناسبتی بود، گرامی داشته می شد.
من در آن دوران غیر از فقر مالی و فرهنگی، مشکلات دیگری هم داشتم، به عبارتی از نعمت مادر نیز برخوردار نبودم، با این مشکلات مجبور به ترک تحصیل شده و به شهرستان رفتیم.
بعد از دوران مهاجرت، دوباره به قم برگشته و در برخی مساجد و تکایا شروع به مداحی کردم، در سن 19 سالگی به سربازی رفتم این مرحله از زندگی من با دوران انقلاب همزمان شد لذا بعد از وقایع 19 دی؛ از پادگان فرار کردم تا به نظام شاهنشاهی خدمت نکنم.
بعد از فرار از سربازی از ترس رژیم به اهواز رفتم. یادم میآید یکی از روزهای ماه رمضان، دلم خیلی گرفته بود. آن موقع قیافه مداحی هم نداشتم، برای فرار از دلتنگی به حسینیه اعظم اهواز پناه بردم پیرمردی دعای جوشن کبیر را نازیبا برای حضار میخواند. نزد وی رفتم و گفتم: پدرجان اگر اجازه میدهید، من دعا را بخوانم؟ به من نگاهی انداخت و گفت، تو اصلا سواد داری؟ گفتم یک خط میخوانم، اگر دیدی سواد ندارم و نمیتوانم بخوانم، بلندگو را به شما میدهم. بعد شروع به خواندن کردم، وقتی خیالش از دعا خواندن من راحت شد، رفت تا به کارهای پذیرایی مردم رسیدگی کند.
بعد از پیروزی انقلاب از اهواز به قم برگشتم، با حضور در محضر مداحان بزرگواری مثل جناب آقای محلوجی در جلسات آنها شرکت میکردم و به نوعی زمینهخوان این اساتید بودم، همراه با تلمذ در کنار مداحان صاحب سبک آن زمان، در مساجد و تکایایی که در محرم، رمضان و یا فاطمیه مراسم داشتند، شرکت میکردم.
از سال 76 هم خادم افتخاری حرم مطهر حضرت معصومه(س) شدم؛ از آن تاریخ به مدت 7 سال، در حرم حضرت فاطمه (س)، دوشنبهها مسئولیت برنامه خطبه خوانی و شمعگردانی، با این حقیر بوده است 7سال که از این قضیه گذشت، برای عتبات نامنویسی کردم، و از کنار مرز اردن و سوریه، وارد عراق شده، به عتبات رفتیم.
* قبل از سال 76 اصلا کربلا نرفته بودید؟
خیر، نمیشد از سال 78 بود که رفتن آزاد شد و خانواده شهدا اولین گروهی بودند که به کربلا رفتند. یک بار هم در کنار خانواده شهدا توفیق حضور پیدا کردم، بعد که رفتن مداحان به عتبات شروع شد، من هم به بعثه رهبری مراجعه کردم و با قبولی در امتحانات بعثه با عنایت امام حسین(ع)، سفرهایم به کربلا شروع شد.
در این سفرها از اول سعی کردهام هدف خود را خدمت به زائر قرار دهم. اولین کار افزایش معلوماتم نسبت به مسائل شرعی بود تا حدی که بتوانم به زائرین جواب دهم، سپس جغرافیای عراق را هم یاد گرفتم. که مثلا چند کیلومتر است، در طول سفر از چه شهرهایی رد میشویم، زیرا ارایه اطلاعات به زائر، تا حدود زیادی به او آرامش میداد؛ وقتی زائر با تاریخ و جغرافیای محل آشنا میشود، سفر برایش جالبتر باشد، زائرین هم وقتی به ایران برمیگشتند، به دفاتر اعلام میکردند که از این شکل برنامه راضیاند.
در این سفرها خاطراتی برایم پیش آمد که معتقدم، اگر آقا اسم کسی را بنویسند، هیچکس نمیتواند جلوی رفتنش را بگیرد. همه اینهایی که عرض کردم، بهانهای بود برای این که بگوییم، آقا راهی را جلوی پایم گذاشت که بتوانم این سفرها را ادامه دهم. و این 137 سفر را لطف آقا میدانم، با این حال، اگر 1000بار هم به حرم اباعبدالله وارد شوی، وقتی میگویی السلام علیک یا اباعبدالله، محال است که اشک نریزی. و همان طور که گفتم، اگر آقا بنویسد که باید به سفر بیایی، هیچ کس نمیتواند جلوی شما را بگیرد. در یک سفر از بعثه مقام معظم رهبری به بنده دستور داده شد که شما باید با یکی از مدیران به عتبات بروید؛ اما ایشان گفته بود که نه، من این آقای علی پور را نمیشناسم و با او نمیروم. آن آقای مدیر رفتند و شخصی را پیدا کرده، به بعثه معرفی کرد. 5 روز مانده به سفر، سفارت عراق در ایران گفت که ایشان باید پاسپورتش 3ماه وقت داشته باشد، ولی 2ماه و 28روز وقت دارد!
خلاصه کنیم، این آقا بالاجبار بنده را قبول کردند که با ایشان بروم. غرض اینکه این کارها دست ما نیست، دست خودشان است.
* این سفرها از چه سالی شروع شد؟
اولین بار سال 1376 به عنوان زائر رفتم، اما از سال 1387 به طور رسمی و به عنوان مداح عازم شدم.
* ویژگیهای یک مداح خوب به معنای کلمه صحبت بکنیم، چیست؟
سوال خوبی پرسیدید. کسی که افتخار مداحی را پیدا میکند، باید مراقب رفتارش باشد. چون افتخاری نصیبش شده که نصیب هرکسی نمیشود. در صحبتها، روضهها و یا جایی که قرار میگیرد. باید پایبند به دین و ائمه بوده و وجههای پیاده کند که راه انبیا را داشته باشد. در نظر داشته باشد که مستمعش چه کسی است، چه چیزی بگوید و چه روضهای را بخواند، مقتل را بگوید، اما غلوّآمیز نباشد. تا بتواند این تاج افتخار را برای همیشه و با عزت بر سر داشته باشد. غلامی اهلبیت(ع)، دل میخواهد. باید اهل دل باشی، یعنی وقتی در این راه پا گذاشتی و این راه را برای خود انتخاب کردی، باید مراقب باشی که بی احترامی نکنی؛ انسان اگر ادعا دارد که مداح کسی هست، یا کسی را دوست دارد و دربارهاش مدح میگوید، باید کاملاً به او احترام بگذارد، تا این حد که حتی در بیرون آمدن از حرم هم به او پشت نکند. اگر چنین شدی، به تو عنایت میشود. مساله دوم این که، مداح باید زندگی خود را به ائمه(ع) بسپارد، یعنی روزی را از خدا بخواهد و خادم ائمه(ع) شود، نه خادم دینار و... اگر توانستی این گونه باشی، موفق هستی؛ اما اگر خادم دینار شدی، موفق نیستی.
* در انواع و اقسام مداحیها حتی مثلاً در تعزیه، ما میبینیم که شعر جایگاه منحصر به فردی دارد. هم مقام موسیقاییاش و هم اجرای آن خیلی مهم و سخت است که شما ردیف و دستگاه موسیقایی را باید بدانید و مراعات کنید. اما کمکم به نظر میرسد که ما با اشعار نپخته مواجه میشویم، منظورم اشعار محاورهای و لحن صمیمی نیست، منظورم به ابتذال کشیده شدن اشعار است. نظر شما چیست؟
البته ما مسن هستیم و سعی میکنیم از اشعار جدید استفاده نکنیم، اشعاری که امروزه مداحها میخوانند و آهنگهایی که بر روی آن میگذارند، را دوست ندارم و تمایلی هم ندارم که این طور عمل کنم. شما اشاره خوبی کردید، منابعی که من به آنها مراجعه میکنم، از این دست است: کل اشعار چهار دیوان آقای سازگار، چهار دیوان هم از علی انسانی، از نظر ما که در مجمعالذاکرین حاضر میشویم و به قولی پیرمردهای این میدان محسوب میشویم، این نوع اشعار ضعیف امروزی جایگاهی ندارد.
شاید نتوانم صراحتاً بگویم، ولی از نظر بنده و افرادی که مثل من فکر میکنند، اصلاً بعضی از عزاداریها رد است. اگر وارد مجلسی شوم که مداحی به جای «حسین» میگوید «سِین، سِین»، یا تذکر میدهم، یا مجلس را ترک میکنم، چون این اشعار جدیدی که میخوانند در شأن ائمه(ع) و آقا اباعبدالله(ع) میخوانند اصلا قابل دفاع نیست. بحمدالله یک سری از دوستان را دیدم که به همان سبکهایی که در قدیم داشتیم و میخواندیم روی آورده اند، آقایان محلوجی، خورشیدی، سازگار و...،این عزیزانی که ما در خدمتشان بودیم، خوشبختانه به سبک قدما برمیگردند.
چندی پیش یکی از بزرگان سبکی را میخواند که یادم هست، قبلا ما در محضر آقای مولوی این سبکها را میخواندیم؛ خوشبختانه بعضاً توجه به قدما اتفاق میافتد. اگر نظر بنده را راجع به این اشعار و سبکهای امروزی را بخواهید، فکر میکنم، این سبکها جالب نیستند..
* خودتان با اشعار کدامیک از شعرا بیشتر مأنوس هستید؟
حاج آقای سازگار.
* غیر از ایشان؟ از قدما؟
اشعار خانم پروین اعتصامی در شعرهای غیر روضهای را خیلی دوست دارم، البته از اشعار حافظ برای بعضی از زمینههای نوحهام استفاده میکنم. کتابی از مرحوم کمپانی دارم که بعضی از شعرهای آن را استفاده میکنم و نیز کتاب «عمان سامانی»و ...؛ ولی اکثر شعرهایم را از اشعار حاج علی انسانی، حاج آقای سازگار و آقای موحدی و ... می گیرم.
* با استاد حسان (حبیبالله چایچیان) هم آشنایی دارید؟
حسان را فقط با شعرهایی که درباره حضرت معصومه(س) سرودهاند، می شناسم ایشان کارهای خوبی دارد، چون خادم حرم بیبی بودم، تعدادی از اشعار ایشان را یاد گرفتم.
* برگردیم به خاطرات سفرهایتان از این مجموعه سفرهایی که مشرف شدید. اگر بنا باشد یکی دوتا خاطره نابش را تعریف کنید، کدام را میگویید.
خودتان میدانید که خاطرات زیاد است، ولی یکی از چیزهایی که در این سفرها خیلی اثرگذار بود، اتفاقی است که در یکی از سفرها برایم رخ داد، ما وقتی وارد عتبات میشویم، سه شب را در نجف، سه شب در کربلا و یک شب را هم در کاظمین میمانیم، در این سفر یکی از زائران سوار اتوبوس نمیشد. مدیر سفر به ایشان گفت: این سفر نصیب شماست. وی میگفت میخواهم شب جمعه در کربلا باشم اما با برنامه ریزی شما امکان ندارد که بتوانم، خلاصه از سوار شدن به اتوبوس استنکاف میورزید، بالاخره این خانم با چشم گریان سوار اتوبوس شد. شروع کردم به روضه خواندن کردم، آن خانم، پیش من آمد و گفت، حاج آقا از شما خواهش میکنم کاری کنید که شب جمعه در کربلا باشیم. گفتم دست من و یا مدیر کاروان نیست، قانون عراق به ما اجازه نمیدهد که در کربلا باشیم. به من نگاهی کرد و گفت: حاجآقا من شب جمعه اینجا میمانم. به او گفتم، من به عنوان مبلغ کاروان، این اجازه را نميتوانم به شما بدهم، وقتی صبح پنجشنبه میخواستیم عازم کاظمین شویم، مدیر ثابت هتل آمد و گفت: در کاظمین انفجار شده و صلاح نمیدانند که شب در کاظمین باشیم، بنابراین توصیه کرد که صبح به کاظمین رفته، اما شب به برگردیم، بعد از این رویداد، اولین کسی که دست مقابل صورتش گذاشت و گریه کرد من بودم.
137سفری که رفتم، در هیچ یک از این سفرها چهار شب در کربلا نماندم، این بار فقط به خاطر این خانم بوده که مجبور شدیم بیشتر بمانیم.
* برگردیم به شعر و به موضوع محتوای اشعار مربوط به اهلبیت(ع) به ویژه حضرت اباعبدالله(ع)، به نظر شما به عنوان آدمی که سالها در این زمینه کار کردهاید، بویژه با این سابقهای که در عتبات دارید، محتوای اشعار باید دقیقا چه چیزی باشد؟ آیا باید رویکرد مقتلی داشته باشد یا اخلاقی باشد؟ آموزههای عرفانی، زندگی امام حسین(ع) باشد یا بیشتر فضای صرف احساسی غالب باشد؟ اگر بخواهیم تعادلی برقرار کنیم، به اعتقاد شما یک شعر ممتاز و قابل استفاده برای یک مداح باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
اشعاری که برای خواندن انتخاب میشود، در مرحله اول باید امام حسین(ع) را بشناساند. یعنی باید شعری را بخوانی که ایشان را به کسی که برایش عزاداری میکند بشناسانی. مثلا فرض کنید، کنار قبر مولا علی ابن ابیطالب(ع) که میرویم، بسیار زیباست که بگوییم «میرسد از منبر کوفه ندای او به گوشم که ای تمام خلق عالم من امیرالمومنینم، من علیام، عالیام، دانای اسرار نهانم، انجمآرای سمایم، کارپرداز زمینم ...» اول این طوری امام(ع) را بشناسانیم که ببینیم با چه کسی طرف هستیم و برای چه کسی می خوانیم. وقتی دل آماده شد و فهمیدیم که چه کسی را مدح میکنیم، بعد بگوییم که این آقا با این عظمت . چنان مظلوم واقع شده که در مدینه، سر در چاه کرده و با چاه درد دل میکرد. وقتی کسی که پای منبر نشسته است، متوجه شد چه شخص بلندمرتبه و شجاعی چگونه مظلوم واقع شد، آن وقت برای عزاداری حقیقی آماده است. مثلا درباره آقا قمر بنیهاشم(ع) ما فقط میگوییم که دستش را از بدن جدا کردند و به مشکش نیز زدند.
یا مثلاً معرفت ایشان را بگوییم؛ شما فکر میکنید که آقا قمر بنیهاشم (ع)، معرفت خود را از کجا آموخت. وقتی بهدنیا آمد، مولا علیبن ابیطالب قنداقه را که گرفت، اطرافیان دیدند که حضرت بازوها و چشمهای حضرت ابالفضل(ع) را میبوسند. مادر حضرت اباالفضل (ع) به امام علی (ع) گفت: چرا اینکار را میکنید. حضرت فرمودند: دست بچهام جدا میشود، به چشمش تیر میزنند.
مادر حضرت ابالفضل (ع) قنداقه را برداشته و دور سر حضرت ابیعبدالله(ع) چرخاند و گفت: حسینم! ابالفضلم فدایت!، این چنین فرزندی که شیر چنین مادری را بخورد، وفادار نباشد؟ پس شخصیت حضرات را باید گفت، بعد روضه ایشان را که بسیار هم ثواب دارد. مستمع هم وقتی میبیند که شخصیت برای او معرفی شده در مظلومیت شخصیت گریه میکند. من بارها در مجالسم میگویم نیازی به انجام برخی کارها نیست تا مستمع گریه کند! بلکه وقتی شخصیت آقا معرفی شده و روضهاش خوانده شود خود به خود احساس حزن و اندوه منتقل میشود.
* به نظر میرسد که در مجالس عزاداری، سوز خیلی کمتر شده و بیشتر سروصدا غالب شده، یعنی گاهی اوقات به نظر میرسد که از حقیقت عزاداری تهی شده.
بعضی از جوانها میروند آنجا که به سر و سینه بزنند!
البته من نمیتوانم مسئله را باز کنم، من نه مجتهدم، نه کسی هستم که بتوانم این گونه صحبتها را مطرح کنیم، ولی من جایی خواندم که امام باقر(ع) فرمودند: نهایت عزاداری برای جد ما، گریبان چاک کردن است. ما در کربلا برخی از کارهایی را که میکنند، میبینیم، مثلا این صورتهایی که به زمین میمالند این کارها جایز نیست.
اینکه ما معتقدیم فاصله بین حضرت عباس (ع) و ابیعبدالله (ع) 277 متر، فاصله بین صفا و مروه است. اینکه وقتی میرویم کربلا پابرهنه بشویم و کفشها را هم دست بگیریم، هفت بار بدویم. در بینالحرمین... اشتباه است. نباید فراموش کرد که امام حسین(ع)، بنده ممتاز خداوند است. با این خرافهها نباید بهانه به دست دشمن داد.
* این که فرمودید، نتیجه کارهای دشمنان است، بخشی از این برنامه ها، قطعاً ماحصل تلاش دشمنان است. تاریخ را هم که مطالعه کنید، انگلیسیها و آمریکاییها از این کارها زیاد انجام دادند. اما به نظر میرسد که بعضی از این موارد واقعا ایراد از درون است. یعنی انحرافی است که به هر دلیلی به وجود آمده. به نظر میرسد که این فاصله میان روحانیت و روضهخوانهای حضرت اباعبدالله (ع) کار را به اینجا میرساند. یعنی میخواهم بگویم شاید مشکل اصلی در درون باشد.
بله البته. تبلیغات هم خیلی کم است. فرض بفرمایید آقایی که این اشعار را میخواند، جوانهای بسیاری اطرافش جمع میشوند، لذا او هم خودش را از این ارتباط بینیاز میبیند.
* هم شعر باید وزانت داشته باشد و هم سبک، سبک شما هم که در عزاداری قاعدتا سبک پاپ امروزی که مثلا نمیتواند باشد. همان ردیفهای موسیقایی ایرانی یا عربی خودمان که هم وزانت دارد و هم خیلی آرامشبخش است به درد شما میخورد.
بله. همینطور است، فقط خواستم مجددا تاکید کنم که من در این انحرافات دست اجانب را میبینم.
* این عظمتی که قیام عاشورا آفریده، تاریخ ما را رقم زده و هر اتفاق مبارکی هم که برای ما رخ داده، همین قیام سرمنشاء آن بوده و در این هیچ تردیدی وجود ندارد. ولی میخواهم بگویم، فقط این نیست که کل این فضا را حتما دستی از خارج است که پدیدآورده و از خودمان غافل شویم. اگر کل مملکت را هم دیوار بکشیم، یا اگر رابطه بین اسلامشناس و مداح قطع شود، اگر آمریکا و انگلیس هم وجود نداشته باشد، بازهم به همین رویه میرسیم.
حرف بسیار قشنگی زدید، ولی من معتقدم که باید بیشتر تبلیغ شود. دستاندرکاران باید مداحان قدیمیخوان را هم در اجتماع مطرح کنند ما مداح خوب کم نداریم، الان حاجآقای باقری، حیدرزاده، اگر صدای اینها را بسازند، من به شما قول 100 درصد میدهم که از صدای خیلی از این به اصطلاح امروزیها بهتر است.
بله مثلاً حاجآقای حیدرزاده در مداحی به جوانخوانی روی ميآورد، به عبارتی یعنی مهدی میرداماد امروزی و آقای حیدرزاده قدیمی میخواند، لذا با هم توازن برقرار کرده و به هم نزدیک میشوند.
نسل جوان وقتی سخنان مداح و منبری را بفهمد، بیشتر به سمت مجالس عزاداری خواهد آمد و این مسئله مداحان و منبریها را هم به یکدیگر نزدیک میکند.
* متأسفانه بعضی از مداحهای ما تا اسمشان میآید، ذهن مردم متمایل میشود به مسائل مادی! این را من خیلی صریح بگویم! این از کجا ناشی میشود؟ چه کسی مسبب این فاجعه است؟
واقعا عبارت قشنگی به کار بردید: «فاجعه»! مسبب این فاجعه کسانی هستند که دستی در خراب کردن حقیقت راه، مرام و مداحی اباعبدالله(ع) دارند.
* یعنی چی؟ یعنی همان خارجیها؟
نه خارجیها. ما در ایران هم کسانی را داریم که لطمه میزنند. ببینید یک سری دارند کورکورانه اطاعت میکنند و خودشان هم نمیدانند به چهسمتی میروند؟ و این فاجعه است. چندی پیش با کسی دعوایم شد. درِ مسجد یقه من را گرفت و گفت: ایندفعه اگر مجانی بخوانی میزنمت!، گفت: من چند شب پیش اینجا خواندم، به من گفتند که علیپور اینجا میخواند و پول نمیگیرد!
* شما پول نمیگیرید؟
نه اصلا نمیگیرم. مداحی را نباید به عنوان یک شغل در نظر بگیریم واقعیت این است که در این قضیه از طرف برخی اشخاص به کسوت مداحی ضربه میزنند. اگر در را هم ببندید که کسی نادرست داخل این فضایل مقدس نشود دشمن از دیوار یا پنجره میآید. چرا که دشمنان تصمیم گرفتند کاری بکنند تا به مداح و آخوند از هر راهی که ممکن است ضربه بزنند.
* شما مطلقا با گرفتن پول مخالفید؟
بله بعضی مواقع صاحب مجلس عنوان میکند که «آقا نذر است». حضرت آیتالله مرعشی نجفی(ره) برای منبر دعوت میکرد و ایشان 3 تومان میداد. من در دفتر مقام معظم رهبری هم چندی پیش رفتم، (تقریبا 10 -12 سال پیش)، دیدم پاکتی دادند، من بهعنوان تبرک گرفتم، یا ما را دعوت کردند منزل آقازاده حضرت آیتالله مرعشی نجفی. آسید محسن 4000 تومان داد. من فکر کردم نامهای داده چون گفته بودند که ایشان پول نمیدهد. آمدم بیرون، اما دیدم که چهار هزار تومان است لذا برگشتم پول را پس دادم. گفت: این کار یعنی چی؟ این یک هدیه است. گفتم که حاجآقا، دفعه بعد عادت میکنم و تا 5 هزار تومان ندهی نمیآیم!
بله متاسفانه به تجارت تبدیل شده! من رفتم خدمت یک آقایی، گفت فلان مداح شماره حساب داده و گفته فیش این رو بیار من بیام مجلس!؛ این واقعا فاجعه است.مداح در کار خود ابتدا باید تقدس مداحی را در نظر داشته باشد و به تکلیف شرعی خود عمل کند، نسبت به مباحث مالی نیز خود پیشقدم نباشد و برای رضای خدا و تبلیغ دین اسلامی و دفاع از حریم اهلبیت (ع) مداحی کند.
* شما با علما هم ارتباط دارید، و اساسا قبول دارید که از وظایف اصلی مداح این است که باید ارتباط داشته باشد با علما؟ منظورم از علما هم علمای حاضر و هم کتابهاست. در حقیقت ارتباط با منابع ناب اسلامی.
من کتاب شیخ عباس قمی منتهیالآمال و کتاب سیره پیشوایان حضرت آيتالله اشتهاردی را دوست دارم. قصصالقرآنهای مختلف را هم میخوانم. بیشتر از قصصالقرآنها برای آوردن منابع در مداحی استفاده میکنم که مستند است. از قصصالقرآن شخصی به نام «بیگم آذرمی» که ایشان یکی از نوادگان خادمین موسیبن جعفر است، زیاد بهره میبرم.
البته گاهی هم قصصالقرآن آیتالله مکارم شیرازی را مطالعه میکنم. ولی حرفهایم بیشتر بر کتاب شیخ عباس قمی، منتهیالآمال و مقتل سیدبن طاووس تکیه دارد. وقتی در جایی گیر میکنم، و یا چیزی را میخواهم بپرسم، به آقای طیبحسینی که از فضلای حوزوی هستند، یا به آقای میرسالاری در مرکز تحقیقات مراجعه میکنم. مستقیما با مجتهدین رابطه ندارم، ولی با محققین و شعرا در ارتباط هستم از میان شعرا هم با آقای علوی و محمد نعیمی در ارتباط هستم.
* به عنوان آخرین سوال و آخرین نکته، از خاطرات و مکاشفههای سفرهای عتبات هم بفرمایید.
مکاشفه که...! من اهل این حرفها نیستم! ولی دو مورد هست اگر اجازه بدهید نگویم، به بچههایم نیز وصیت کردهام که بعد از مرگم بگویند. ما که دائم در حرم هستیم، چیزهایی را میبینیم، ولی حالا در اینجا از خودم چیزی نمیگویم.
ذاکرینی که با ما میآیند، میگویند، ما وقتی گرفتاریم، میگوییم «یا اباعبدالله»! و گره کارمان باز میشود. گره کورها؛ نه چیزهای ساده. خیلی کارهای سخت.پس توسل به حضرت امام حسین(ع) بسیار ارزشمند است و شفاعت ایشان در پیشگاه خداوند، مقبول درگاه حق قرار میگیرد، انشاءالله
* اگر نکته ای باقی مانده بفرمایید...
خیلی خوشحال شدم با سوالاتی که پرسیدید، من خودم به یاد خاطراتی افتادم که برایم خوشایند بود.
توصیه من برای مداحان عزیز این است که اگر عنایتی از طرف اهل بیت(ع) به شما شد ، قدردان باشید!
ما باید بدانیم چه کسانی هستیم و مدیون چه افرادی میباشیم، اگر ائمه (ع) نباشند، ما اعتباری نداریم و در خیابان هم تحویلمان نمیگیرد!
منِ مداح باید فکر کنم و بدانم که من کیام و یادم نرود که من فقط یک خدمتگزار هستم، این عظمت، فقط متعلق به آنهاست که از برکت وجودشان، ما هم قدر و منزلتی پیدا می کنیم.
من آن غلام پستم که سربلندم کردی
مرا ز خود دانستی ز جا بلندم کردی
پس باید گفت کعبهام خال حسینه، زندگیم مال حسینه...
* گفتوگو: محمدرضا محقق